آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

بخوره تو جونت!!!!!!!!!!!!

دیروز میخواستیم بریم بیرون آریانا کلاه آروین رو آورد بهش بده بعد گفت داداش داداش ...آروین  کلاهو ازش گرفتو خم شد گونه ی آریانا رو بوسید  بهش گفت تو چنا منو  انقد دوست داری انگار تعجب کرده بود بعد اون همه کتکی که به این طفلک میزنه بازم اون حواسش بهش هست بعدانگار خیلی احساساتی شده بود گفت مامان اگه ملیض شد بخوره تو جونت اولش نفهمیدم منظورش چیه بعد که گفت اگه منم ملیض شدم بخوره تو جونت آخه تو توی بیمارستان دوست زیاد داری میلی خوب میشی تازه فهمیدم چون من وقتی بچه هام تب میکنند یا جاییشون درد میگیره میگم خدا کنه دردو بلات بخوره تو جون من تو مریض نشی این حرفو میزنه ...
26 فروردين 1395

حرفهای پدرسوختگی نزن!!!!!!!!!!!!!!

دو سه شب پیش روی تخت داشتم به آریانا شیر میدادم همزمان همسرم داشت با آروین بازی میکرد یه هو نمیدونم آروین چی کار کرد که همسرم  شوخی شوخی بهش گفت پدرسوخته ! اونم سریع به همسرم گفت پدرسوخته من به همسرم گفتم حرفهای چرت و پرت نگو که  بچه یاد بگیره به خودت برگردونه ...آروین که داشت گوش میداد به همسرم گفت مهرداددیدی مامانم چی گفت ؟گفت حرفهای پدرسوختگی نزنی ...
4 فروردين 1395

مرتیکه !!!!!!!!!!!!!!

دیروز باآروین رفته بودیم خرید تو راه وقتی داشتیم با ماشین میرفتیم بغلش کرده بودم و باهاش کلی صحبت کردم که بچه هایی که دست پدر و مادرشون رو ول کنند گم میشن و اونوقت آقا دزده میاد می برشون میزنندشون و میگن باید برای ما کار کنید اونوقت میشن عین این بچه های کوچولو که تو خیابون تو سرما و گرما باید کار کنند جای خواب ندارند و شبها روی سنگفرش سفت خیابون میخوابند اگه کار نکنند کتک میخورند می بینی چقدر کثیف شدند چون نمی تونند حموم برند اگه روز اول دست پدر و مادرشون رو ول نکرده بودند که این وضعشون نبود تو وقتی پیش مایی ما به عنوان پدر و مادرت هر کاری برات می کنیم هر چی دوست داری برات می خریم لباسهای نو تمیز شبا تو جای نرم و گرم میخوابی پارک می بریمت حم...
4 فروردين 1395
1